من فکر میکنم یکی از سختترین کارهای یک نویسنده فرار از داستانبافیهایش باشد. آن هم درست هنگامی که نباید هیچ داستانی ببافد. داستان مهتا در یکی از این هنگامها رخ داد و آن را بافتم. داشتم خواب میدیدم و مهتا…
Read Moreتاکنون نشده بود که بخواهم داستان نویسندگی خود را بنویسم. شاید چون همیشه موضوعات جذاب دیگری پیرامونم بودهاند و مرا وسوسه کردهاند که زودتر سراغ آنها بروم. هرچند کار من نویسنده جذاب کردن و خیال ساختن و جور دیگر دیدن…
Read Moreکار نویسنده آفرینش است، وگرنه تنها میشود تاریخنگاری که به دلخواه خود تاریخ را دگرگون مینویسد. پس از سالها داستانی است که هنوز رخ نداده. داستانی است که روایتگرش، میداند که ۵ سال دیگر رخ میدهد. داستانی است که برای…
Read Moreگذرانِ باهار یک خودنگاری ساده که ربطی به زندگی شخصی من نداشت، اما بعضی از آشنایان، خودآگاه و ناخودآگاه، رخدادهای آن را بسیار به زندگی من و خودشان نسبت دادند و این بسیار دلسرد کننده بود. پس از آن بود…
Read Moreزن، بخش فراموش شدهی بیشتر اساطیر و نوشتههای تاریخی جهان است. دستکم، تا جایی که من خوانده و شنیده و پژوهش کردهام که اینگونه بوده است. این دریافت من از اساطیر و تاریخ، و داستانی دیگر که آن روزها در…
Read More