دلم جاده میخواست، میخواد هنوز، و این خواستن و نرسیدن دردناک بود. دلم جاده میخواست، جادهای که تو توش کنارم نشستی، راه میری و با هیجان و حتا نگرانی از تصور دنیای پیش رو میگی ... گاهی میشه موند و…
Read Moreرویای شیرین اما دوری بود. تازه بیدار شده بودم و علیرضا قربانی داشت برایم آواز میخواند. صدایش در گوشهایم برای ساعتها و شاید روزها میپیچید و تو لای همهی درختها و میان مه غلیظ میخندیدی. انگار هنوز سفر پاریس و…
Read Moreسهراب باور داشت که جای مردان سیاست باید درخت نشاند تا هوا تازه شود. تصویر گرافیتی از عکس و رخدادی واقعی با عنوانش «خدای من، کمکم کن از این عشق مرگآور زنده بمانم» (بوسهی برادری) (در برلین) هستش. رخداد زمانی…
Read Moreشمارهی ۲: آنارتیست (هنرمند یاغی) بی منطق و نیت هنر را خلق میکند. تصویر روی یک اتوبوس در بارسلونا. پیشنهاد میکنم ببینیدشون: «آنارتیست باش» راهی برای سرکشی از راه هنر است. یک پویش فراواقعگرا - سورئالیست - که از تصاویر…
Read Moreسالهای نوجوونی، پرواز فرای ابرها برای من شوق عجیبی داشت و اگه برادران رایت هواپیما رو اختراع نکرده بودن، این شوق من رو به ساختنش وا میداشت. اما هواپیما و چیزای دیگه، حسی که میخواستم رو نداشتند. یک یه روز…
Read Moreرانندگی در تهران دشواری زیاد دارد. برای من دشواری دردآورتر، در چهارراهها رخ میدهد. آن هنگام که کودکان کار در سوزش زمستان سرد تهران به زور سر خود را به پنجره میرسانند و میخواهند خرید کنم، گل یا آدامس یا…
Read Moreمن فکر میکنم یکی از سختترین کارهای یک نویسنده فرار از داستانبافیهایش باشد. آن هم درست هنگامی که نباید هیچ داستانی ببافد. داستان مهتا در یکی از این هنگامها رخ داد و آن را بافتم. داشتم خواب میدیدم و مهتا…
Read Moreلاهه شهر قانون و آرامش | سفر سوم من با پروازی به استانبول و سپس به آمستردام (هلند - اروپا) آغاز شد. نیمروز به آمستردام رسیدم و با دوستم یک راست به لاهه رفتیم. اگرچه میخواستم نخست سراغ آمستردام برم،…
Read More