سفین (سٙفین): دِه گم شده در مدرنیته – بخش ۲
برای خوندن بخش ۱ اینجا بزنید: بخش ۱
(سفرنامه: کیش، ترکش خلیج فارس | Itinerary: Kish, Quiver of Persian Gulf)
گشتن توی سفین بیشتر از ۲۰ دقیقه زمان نمیبره، اما دیدن و حرف زدن با آدمهاش حتمن زمان میخواد. نیمروز شده و کمتر کسی توی ده دیده میشه. هرچند جمعیتی هم نداره. با این حال یک مرد میانسالی رو میبینم که دشداشهای بادمجونی روشن به تن داره و پشت دری مونده. همراهش جوونی هست که پشت سر هم به در میکوبه تا کسی در رو باز کنه. از دور به مرد اشاره میکنم و دوربین رو نشون میدم تا اجازه برای عکاسی بگیرم. لبخندی میزنه و سرش را به نشانهی موافقت تکون میده. چند عکس میگیرم و پسر جوون برمیگرده به سمتم. خوشش نمیاد و با دست و پرخاش و اخم اشاره میکنه که برم. بلخره در خونه باز میشه و میرن تو. ۲۰ ثانیه نمیشه که مرد باز بیرون میاد. توی گذر باریک راه میوفتیم و کمی جلوتر صحبتمون آغاز میشه. از روزگارش میپرسم و با لهجهی غلیظ عربی شکر میگه و برام تعریف میکنه. زادهی جزیرهس و بوی دریا میده. این روزها هنوز روی لنج میون آبها کار میکنه. از نوجوونی ماهیگیری و صید مروارید میکرده، کاری که پیش از اون پدرش میکرد، و کاری که حالا بچهش میکنه. میگه قدیمها کیش این شکلی نبود و همین سفین بهترین جای کیش بود. میگه حتا از دوبی و اونور آب اینجا میومدند اما حالا برعکس شده. با هم تا نزدیکی مسجد سفید اهل سنت ده میریم. آشنایی میبینه و گرم صحبت میشه و من هم خدافظی میکنم. چشمم به یه تاکسی هیوندای میوفته که دم در یه خونهی قدیمی پارک میکنه و بعد رانندهی جوونش به خونه میره. و از جایی که من واستادم، میشه طبقات آخر یه مجتمع تجاری تازه ساختی رو دید که پایین ده ساخته شده. این تلاقی من رو بیشتر به فکر میندازه. واقعن حس میکنم سفین میون رشد عجیب کیش و مدرنیتهای که در پاساژهای بزرگ و سرگرمی خلاصه شده، گم و گور شده و تنها افتاده. جوری که حتا کیشوندها (شهروندان کیش) هم درست ازش خبر ندارند. حتا تاکسیها: برای رسیدن به ده تاکسی داشتم میگرفتم که با این موضوع روبهرو شدم. دو تا تاکسی که کلن ده رو با نام محلهی عربها و پاساژ عربها میشناختند و سومی بود که از کل ده باز فقط خانهی مردمشناسی کیش (موزه) رو میشناخت.
برای من غمانگیزه وقتی میبینم توسعه و مدرنیته به شکلی پیادهسازی میشه که آدمهایی رو دورافتاده از بقیه میکنه.